خلاصه و خرید کتاب رابطه محمد جعفر مصفا
ما با زندگی ،قهر هستیم به زندگی نمی خندیدیم از روی ملالت و تکلف وارد زندگی میشویم وقتی تو حرف میزنی من به یاد یکی از خاطرات زمان خردسالی ام افتادم شاید چهار یا پنج ساله بودم یک روز پدرم دوتا گیوه نو برایم خرید و گفت: فردا میخواهد من را با خودش به یکی از روستاهای نزدیک شهر به مهمانی ببرد. من به حدی حالت خوشحالی پیدا کردم که تا صبح با وجود اینکه خواب بچگی سنگین است چندبار بیدار شدم و بیرون را دیدم ببینم صبح شده است یا نه این یعنی به استقبال روز و زندگی رفتن ولی ،حالا همانطور که تو در یکی از کتابهایت….از نویسنده کتاب فراسوی خشونت نیز موجود است
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.